همتاي بي همتا

تو آمدي تا جمعمان جمع شود

اقامتگاه لرد

دخترم… دنیای من به “تو” که می‌رسم مکث می‌کنم انگار در زیبایی‌ات چیزی را جا گذاشته‌ام… در صدایت آرامش را… در چشم‌های زیبایت! زندگی را… در صورت مثل ماهت، مهربانی را… در “تو” تمام من را به”تو” که می‌رسم مکث میکنم اقامتگاه زیبای لرد روستای دهشیخ شیراز...
15 مرداد 1402

خواهرانه

دختر یعنی لبخند در هجوم گریه ها، آرامش وقت بی قراری ها، عاشقانه ای هنگام غروب، دختر یعنی تفسیر جمله ی “دوستت دارم” یعنی خدا هم زیباست، عجب نقاشی خوبی است دختر یعنی دختر، مادر، معصومیت تا بی نهایت و‌من چه خوشبختم که مادر دو دخترم ...
15 مرداد 1402

نیم ساله شدی عشق جانم

دختر گلم شش ماه شدی و هر روز داری بزرگ و بزرگتر می شی من بیشتر عاشقت می شم. عاشق خندیدنت، گریه کردنت، وابسته شدنت....... جوری از اینکه بیای بغلم دوق زده می شی و می خندی و برام دست و پاهای خوشگلت رو تکون می دی که انگار با دیدن من همه دنیا نصیبت شده. مامانی قول می دی تا اخر عمرت اینقدر از دیدنم خوشحال بشی! وقتی تو خلوت شب ها ، وقتی خوابی و مثل فرشته ها لالا کردی می یام  و آروم بوست می کنم  باورت نمی شه که انگار تمام دنیا ماله من شده. دوست دارم ساعتها بشینم و خوابیدنت رو تماشا کنم نفسم. ۶ ماهگیت همزمان شد با روز پدر و ما برای تبریک رفتیم داراب پیش باباجون...
15 مرداد 1402

زمستان ۱۴۰۲

دخترم ، وقتی احساس غم و اندوه میکنم ، کافی است به تو نگاه کنم تا برایم یادآوری بشود که تو معجزه من هستی دوستت دارم دخترکم اذر ماه و برف زیبای سپیدان زمستان ۱۴۰۲...
15 مرداد 1402

تولد ۳۴ سالگی مامان فرزانه

حضور تو در زندگیم یکی از زیباترین اتفاقات است . خداوند با تو مرا وام دار خود کرد و صد هزار مرتبه شکرش که رنگ بوی زندگیم با وجودت جان گرفت تولد ۳۴ سالگیم را با حضورت زیباتر شد و من چفدر ذوق زده میشم از دیدن این قاب دخترم تو فرشته نگهبان منى تو بهانه تحمل سختى هایم به خاطر تو مى‌جنگم و کار مى‌کنم عجیب است اشکهایم که براى تو مى‌ریزند آرامم مى‌کنند و در هر خنده شیرینت امید را حس مى‌کنم دختر نازنینم دنیا مکانى تکرارى است اما تکرار این روز‌ها با وجود تو زیباترین تکرار زندگی‌ام است پاییز امسال چه پاییز زیبا و عاشقانه ایست ...
15 مرداد 1402

۴ ماهه شدی

✍️ ارسال مطلب و عکس در وبلاگ چهارمین ماه زندگیت رو با تولد خاله نیلوفر شروع کردیم یه تولد خودمونی توی هتل شیراز تابستون هم تموم شد خاله جون دانشگاه و ابجی یکتا هم مدرسه من و تو موندیم خونه و مامان جون که مرتب بهمون سر میزنه حالا روی صندلیت میشینی یک خودتو سرگرم میکنی اسمتو میشناسی با یکتا خیلی قشنگ بازی میکنی و براش میخندی اینجا هم سالگرد ازدواج مامان جون اینا رستوران پیام مخابرات هست ...
15 مرداد 1402

ماه سوم زندگي

ماه سوم زندگيت رو با سفر به ياد موندي كيش شروع كرديم سفري با همسفراي خوب و عالي حضور عمه فاطمه علي رضا خاله نيلوفر نويد و اراد عزيز اين سفر رو برامون كلي خاطره انگيز كرد و بالاخره حسن ختام تابستون سفر عالي به بوشهر بود با دايي اصغر و مامان جون اينا سفري به مناسبت تولد ١٩ سالگي خاله نيلوفر سه ماهه شدي دلبركم مباركمان باد ...
15 مهر 1401